پارساپارسا، تا این لحظه: 14 سال و 4 ماه و 6 روز سن داره

pesaram

عشقی فراتر از زمان

پگاه

پگاه عزیزم آرامش و صبوری را برایت از درگاه ایزد منان خواستارم   پروردگارا!   آنكس كه جز تو عطا كننده ای نمی یابد نا امید مكن و آنكس كه از تو به غیر تو بی نیاز نمی شود بی یاری مگذار             این روزها به طرز عجیبی با خودم میجنگم  که دیده ها را نادیده بگیرم و شنیده ها را نشنیده .......   ...
13 آذر 1391

شیشه شکستن اونم از حالا؟

5/9/91 بازم از ماجرای پارسا بگم که چه کاری کرده، خودم که هنوز متعجبم! بازی های کامپوتری را که این آقازاده به راحتی میاره و انجام میده این از این اما ماجرا از انجا شروع شد که پارسا در حال بازی بود که آقای همسر آمدند پیشدستی کردند و جای این بزرگوار را بر روی صندلی کامپیوتر گرفتند .پارسا جون هم قهر فرمودند و از اتاق بیرون رفتن بچه چقدر دوست داشتنیه ببین باباشو از پای کامی بلند نکرد،من هم در حال پند دادن به مرتضی بودم که ناگهان نفسها حبس شد . آری آقا زاده (پارسا جون را عرض میکنم) لیوان بینوا را محبت کردند و  شکوندن آنهم از عصبانیت ،با صدا شکستن به سمت آشپزخانه دوان شدیم دیدم آقا قیافه حق به جانب گرفته داره اخم تحویلم میده  گرچه د...
9 آذر 1391

انتخاب

22/7/91 پارسا اگه مغازه بره حتما برای خودش یک وسیله ای اتنخاب میکنه و با زبون قشنگش میگه حساب کنید لطفا . .اینبار برای خودش قلک انتخاب کرد که رنگش قرمز بود البته بگم ها انقدر که محترمانه صحبت میکنه همونقدر هم بد زبونه مثل عصری که عمو علی اومده بود خانه مادرش پارسا هم وقتی از خرید برگشتیم تا کفش اونها را دید رفت اونجا نمیدونم چه اتفاقی افتاد که به عموش گفت: میگم بابام پدرتو دربیاره بزار بابام  بیاد. حالا بگذریم که سر نماز حال پدر و مادر شوهر جان را جا اورد که پدر جان میگفت ماشاله دستش سنگینه موقع سجده زده تو پشتم پشتم درد گرفته.... ...البته اونا میدونن که نوه مغز بادومه پس نباید گله مند باشن حتی اون وقت که سر مادر شوهر جون را زده به...
4 آذر 1391

اصفهان

  91/8/24 ساعت یک بود و بعد کمی استراحت به سوی میدان امام رهسپار شدیم کمی گشتیم و به علت سردی درخواست برگشتن کردم که خدا را شکر با موفقت روبرو شد و به محل اقامتمون رفتیم دوست ندارم درباره اوقاتم از اصفهان بگم چون اصلا برام دلنشین نبود همه جا رفتیم از موزه باغ چهل ستون گرفته تاترمینال صفه اما......... اینجا موزه باغ چهل ستونه  اینم دسته گل بهمراه باباجونش   تازه اخطار مادرانه هم مشاهده بفرمایید میدونم دیگه مادرشوهرجان هوس بیرون امدن با من به سرش نمیزند . اینم بازار امام پارسا به ارزوش رسید اخری دست به سماور زد   اما هنگامی که میخواستیم بریم منار جنبان با یک ادرس...
4 آذر 1391
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به pesaram می باشد